Lilypie - Personal pictureLilypie Kids Birthday tickers Lilypie - Personal pictureLilypie First Birthday tickers
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ستاره های طلائی
نویسنده :  سمیه

سلام

من ایلیا هستم. از اونجایی که مامان خانومی من یه مقدار تنبل تشریف دارند  (البته خودش میگه سرم شلوغه) خودم اومدم تا یه چند تایی از عکسهامو براتون بذارم. ببینین که چه آقایی شدم واسه ی خودم. البته بگم ها! من اصلا خوشم نمیاد که اینا را به راه هی ازم عکس و فیلم می گیرن. دیگه توی خونه نمی تونم نفس بکشم، تا یه تکون به خودم می دم از اقصی نقاط منزل، همه ی شبکه های خبری جمع می شن و منو می برن روی آنتن. منم که کم نمیارم هی ژست می گیرم و هر کار که می گن انجام می دم، بالاخره این عکسا یه روزی یه جایی به دردم می خوره دیگه.
مثلا نگاه کنید اینجا رو، من دارم سریال محبوبمو تماشا می کنم دست از سرم بر نمی دارن ولی خدایی دست شرکت گاز درد نکنه چه فیلمای قشنگی درست می کنه،
مگه نه حسن؟!



خلاصه داشتم می گفتم که اینا هی راه می رن و هی می گن؛ ایلیا چشمک بزن، ایلیا سرسری کن، ایلیا نانای کن،‏ ایلیا موهاتو شونه کن، ایلیا کفشاتو پات کن، ایلیا دهنتو پاک کن، ایلیا حسین حسین کن، ایلیا بگو الهی شکر، ایلیا دستتو بزن به کمرت، ایلیا....، خلاصه بیچاره می کنن منو. منم اصلا از رو نمی رم هرکار که می گن انجام می دم که یه وقت نگن کم آوردم. تازه دیگه همه رو به اسم می شناسم. نم نم (عمه شبنم)، اَمّا (عمه نگار)، دهداد (عمو مهرداد)، دَهدی (بابا مهدی)، مامان (مامان سمیه)، مامایی (مامانی)، دادایی (دایی) و بقیه ی خانواده رو هم که می شناسم، تا می گن؛ فلانی کو؟ منم برمی گردم و به سمت اون شخص می خندم اگرم نباشه که خب می گم: نیست! دست همه شون رو هم خوندم هی برمی دارم یه چیزی رو قایم می کنن و می گن نیست منم تازگیا وسایلو می ذارم پشت سرم، دستامو باز می کنم و می گم: نیست!



من مامانمو خیلی دوست دارم، هر روز صبح ساعت 6 قبل از اون از خواب بیدار می شم و یعالمه بوسش می کنم تا بیدار بشه و قربون صدقه ام بره. بعد با بابا سه تایی می ریم سوار ماشین که بریم دَدَری. اما نمی دونم چرا هر روز می ریم پیش مامانجون. یعنی اسم اونجا دَدَریه؟؟



مامانمم تازگیا شاکی شده که چرا من انقد لوسم؟ آخه تا بر خلاف میلم عمل بکنن عقب عقب می رم و اخم می کنم و غر می زنم. بعضی وقتا محلم نمی ده که مثلا لوس نشم اما من حسابی لوس میشم ببینم چی کار می خواد بکنه. (آخه گنده ترا می گن: ناز کش داری، ناز کن نداری پاتو دراز کن، واسه منم که ماشالله فراوونیه نازکشه) بعضی وقتام که میگه: نه نه این کارو نکن منم تندی پشت سرش می گم: نه نه نه! خلاصه اسمم شده: ایلیا طوطی! چون حرفی نیست که جلوم زده بشه من تکرار نکنم. خب ما اینیم دیگه! البته من خیلی آقا هستما! هرکار بدی که بکنم فورا میفهمم و زود میزنم روی لپمو میگم آخ آخ آخ.

تازه کلی هم واسه خودم مستقل شدم تنها تنها از پله های خونه مامانی میرم بالا.



یه چیزیم به این مامانم بگین لباس برا من کم بر می داره مجبور می شم به لباسای خاله پاتک بزنم!!



راستی شما تاحالا پف فیل خوردین؟ من که عاشقشم، در عرض یک ثانیه همشو می خورم. وای کاکائو که دیگه نگو! خیلی دوست دارم ولی جدیدا یه چیزی خوردم که خیلی دوسش داشتم، بهش می گن: هندونه، اگه تاحالا نخوردین حتما امتحان کنین.

 

یه چیز قلقلی چوب دارم تازگیا کشف کردم که بهش می گن: آب نبات، اونم خیلی خوشمزه س. (البته یه لیس من صدتا لیس مامان)



بهتون که گفتم: توی خوابم دوربینای خبری دست از سر من بر نمی دارن!



خب دیگه من می رم تا مامانم نیومده مچ منو بگیره (من که بلد نبودم تایپ کنم همش تقصیر خاله سمانه س) آخه بابا مهدی می گه اشعه ی کامپیوتر برام ضرر داره نباید زیاد پشتش بشینم!


شنبه 86/2/8 ساعت 7:51 عصر

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
تولدت مبارک مهر ماهی مامان
ستاره ی کوچکم
[عناوین آرشیوشده]
فهرست
341417 :کل بازدیدها
35 :بازدید امروز
49 :بازدید دیروز
درباره خودم
ستاره های طلائی
سمیه
یه شب سرد زمستون یه شب پر از ستاره‏های پررنگ قایم شده زیر مه‏آلودی شبهای تهرون: خدا تن یکی از فرشته‏های کوچولوش پالتویی از نور پوشوند. بوسه‏ای از گونه صورتیش گرفت و ... یهو فوتش کرد پایین. و من ... مبهوت از این همه حس ناشناخته درون سینه تپنده‏ام نام این فرشته کوچولو رو گذاشتم ... ایلیا....* یه نیمه شب توی پاییز ... پر از مهر ... بازم عطر خدا توی لحظه هام پیچید ... بازم خدا یه فرشته واسم فرستاد ... یه فرشته ... متولد ماه مهر ... سینه ام یه بار دیگه تپشی خدایی گرفت و امیرعلی نامی قدم به دنیام گذاشت.* و آسمان دل من اینک پر است از ستاره های طلایی ... هدیه های آسمانی خداوند مهربانم*
حضور و غیاب
لوگوی خودم
ستاره های طلائی
لینک دوستان
امید زندگی سحر جون
ستایش ندا جون
پگاه جون و پارسا جون
زندگی و پر حرفیهای من
آرش وروجک
گلهای زیبای زندگی
یونا جون
دیبا و پرند جون
خانوم ناظم
نارگلی جونم
پرنیان بلاچه
خاطرات زهرا نازنازی
ثمانه و مهدیار گل
هیراد و آراد رنگ زندگی
ایلیای مامان میتی
حرم دلم (سنای نازم)
دردونه جون
ارشیا گلی
بولک و لولک
یه جای دنج
صحرا ، مثل هیچکس
پویان مامان
پریسا
دل‏آرام الهام جون
سارا ناناز
لیدا فرشته کوچولو
عشق است به آسمان پریدن
هانا جون مامان مهین
من و دخترم ریما
دلتنگی های بیتا
زینب دخمل ناز
ته تغاری حدیثه جون
پوریا و آریا
بهنیا جون
حامی و مانلی
دانیال بهار جون
ایلیای مامان سمیه
پرهام و پارمین
پردیس و شازده کوچولو
ایلیا و هانای هدیه جون
مهدیار مریم جون
خاطرات آلما جون
ایلیای مریم جون
نیکا جونم
نوید گل
پریا عشق لیلا جون
خاطرات راحله و عشقولیش
فاطمه گل بهار مریم جون
پارمیس تکه ای از بهشت
آندیای مژگان جون
مامانی وروجک
محمد حسین
ماجراهای شهراد جان
هیژا کوچولو
روستایی به نام قلبستان
یه دل خاکی با کلی پاکی
ایلیای مامان رویا
ریحانه زهرا جون
نازنین فاطمه جون
هستی جون
ایلیا جون
آرمان شازده کوچولو
دست نوشته های مریم
شرمینه شهرزاد جون
مانا و مانیا دخترای آسمون
نیکان جون
ایلیای مامان بیتا
مانی کوچولو و مامان
آرین کوچولو
آقا احسان
مزدا و پیشی
مامان کوچولو
دنی دردونه
دوقلوهای بیتا جون
کسری و بچه های خاله اش
فاطمه زهرا کوچولو
سمانه بانو
ستایش سمیه جون
پارسای ریحانه جون
مدار صفر درجه
ستاره ما
زهرای مامان ناهید
نورا کوچولو
معصومه سادات محدثه جون
رادین جون
سینا گل من
امیرمهدی مامان اکرم
آزاده
پوریای مامان عسل
ارمیا گل پسر
بنفشه
اشتراک
 
آرشیو
بهمن 85
اسفند 85
فروردین 86
اردیبهشت 86
خرداد 86
تیر86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
آبان 86
آذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند 86
فروردین 87
اردیبهشت 87
خرداد 87
تیر87
شهریور87
مهر 87
آبان87
آذر 87
دی87
بهمن 87
اسفند87
فروردین88
اردیبهشت88
تیر 88
شهریور88
آبان 88
مهر 89
ابان 89
اسفند 89
تیر 90
شهریور 90
بهمن 90
اسفند 90
مهر 91
آذر 91
اسفند 91
طراح قالب